سایت اصول دین


حق و تكليف - قسمت دوم


آيا اين‌ چنين‌ است‌ يا به‌ عكس‌ از اول‌ تا آخر آن، درس‌ مكارم‌ اخلاق‌ و انسانيت‌ و كمال‌ و آزادي‌ از قيود شكننده‌ هوا و هوس‌ و خلاصه‌ توجه‌ به‌ حق‌ است‌ و از طريق‌ آن، توجه‌ به‌ تكليف‌ كه‌ ملاك‌ «حق‌ محوري» است‌ نه‌ تكليف‌ محوري. اگر در آيات‌ و روايات، به‌ ديده‌ حق‌ و انصاف‌ بنگريم‌ خصيصة‌ حق‌ محوري‌ آنها هر چه‌ بيشتر مارا به‌ تعظيم‌ و تحسين‌ وامي‌دارد. اين‌ نكته‌ را هم‌ بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ رسالة‌الحقوق‌ امام‌ سجاد(ع) رسالة‌ همة‌ حقوق‌ نيست. اگر بخواهيم‌ با مجموعه‌ حقوق‌ اسلامي‌ آشنا شويم، بايد به‌ همة‌ منابع‌اسلامي‌ نظر افكنيم. قطعاً‌ با سير در كليه‌ منابع، حقوق‌ بشر هم‌ به‌ معناي‌ مدرن‌ آن‌ معلوم‌ مي‌شود هم‌ به‌ معناي‌ غيرمدرن‌ آن. ‌ ‌7. موضوع‌ علم‌ فقه‌ فعل‌ مكلف‌ است71. موضوع‌ علم‌ فقه‌ فعل‌ مكلف‌ است، 3 بديهي‌ است‌ كه‌ موضوع‌ علم‌ فقه‌ افعال‌ است، اما نه‌ هر گونه‌ افعالي. در اين‌ علم، فعل‌ به‌ طور مطلق‌ مورد بحث‌ نيست. فقيه‌ در علم‌ فقه‌ دربارة‌ فعل‌ موجود مطلق‌ بحث‌ نمي‌كند، بلكه‌ دربارة‌ فعل‌ موجود انساني‌ بحث‌ مي‌كند. فعل‌ موجود انساني‌ هم‌ به‌ طور مطلق‌ مورد بحث‌ نيست، بلكه‌ آن‌ دسته‌ افعالي‌ كه‌ متعلق‌ حكم‌ و تكليف‌ است‌ يعني، افعال‌ ارادي‌ مورد بحث‌ است. از آنجا كه‌ احكام‌ به‌ وجوب‌ و استحباب‌ و حرمت‌ و كراهت‌ و اباحه‌ تقسيم‌ مي‌شود، افعال‌ ارادي‌ به‌ واجب‌ و مستحب‌ و حرام‌ و مكروه‌ و مباح‌ قابل‌ انقسام‌ است. شايد بتوان‌ اباحه‌ را از دايرة‌ احكام‌ خارج‌ كرد چرا كه‌ حكم‌ و تكليف‌ توأم‌ با الزام‌ است. الزام‌ دو درجه‌ است؛ يكي‌ درجه‌ شديد آن‌ كه‌ همراه‌ با منع‌ از ترك‌ يا منع‌ از فعل‌ است‌ و ديگري‌ درجه‌ ضعيف‌ آن‌ كه‌ همراه‌ با منع‌ از ترك‌ يا منع‌ از فعل‌ نيست. قسم‌ اول، واجب‌ و حرام‌ و قسم‌ دوم، مستحب‌ و مكروه‌ است. اما در اباحه‌ هيچ‌گونه‌ الزامي‌ وجود ندارد، نه‌ درجة‌ شديد و نه‌ درجة‌ ضعيف‌ آن. با توجه‌ به‌ تعريفي‌ كه‌ از حق‌ و تكليف‌ ارائه‌ داديم‌ و با عنايت‌ به‌ اينكه‌ از دين‌ اسلام‌ استفاده‌ حق‌ محوري‌ مي‌شود و نه‌ تكليف‌ محوري، عظمت‌ فقه‌ ما در اين‌ است‌ كه‌ از فعل‌ مكلف‌ سخن‌ مي‌گويد و اين‌ به‌ دو لحاظ‌ است؛ يكي‌ اينكه‌ نظر غالب‌ بر اين‌ است‌ كه‌ دايرة‌ تكليف‌ وسيع‌تراز دايرة‌ حقوق‌ است.

از اين‌رو فقه‌ دربارة‌ عبادات‌ و معاملات‌ و ايقاعات‌ و احكام‌ بحث‌ مي‌كند و اگر دربارة‌ حقوق‌ بحث‌ كند، طبعاً‌ مباحث‌ عبادات‌ و مقدمات‌ آنها يعني‌ طهارات، از قلمرو فقه‌ خارج‌ مي‌شود. ديگر اينكه‌ اگر دايره‌ حق‌ و تكليف‌ را مساوي‌ بدانيم‌ و هيچ‌يك‌ را گسترده‌تر از ديگري‌ فرض‌ نكنيم، بحث‌ از تكاليف‌ به‌ معناي‌ تأمين‌ و تضمين‌ پشتوانه‌اي‌ قوي‌ براي‌ حقوق‌ است. در حقيقت، حقوق‌ است‌ كه‌ تكاليف‌ را پديد آورده‌ و اگر بحث‌ از تكاليف‌ نشود، هرگز حقوق‌ پشتوانة‌ اجرايي‌ ندارد و بيهوده‌ و پا در هواست. وانگهي‌ از كجا استفاده‌ مي‌شود كه‌ بحث‌ از تكاليف، به‌ معناي‌ قائل‌شدن‌ وجود ثانوي‌ و اشتقاقي‌ و انتزاعي‌ براي‌ حق‌ است؟ اصولاً‌ در فقه‌ بحث‌ دربارة‌ افعال‌ انسان‌ است، آنهم‌ نه‌ همة‌ افعال‌ وي. چرا به‌ جاي‌ اينكه‌ افعال‌ انسان‌ را پاسخ‌ وي‌ به‌ تكاليف‌ تلقي‌ كنيم، پاسخ‌ وي‌ به‌ حقوق‌ تلقي‌ نكنيم؟! ‌ ‌8. علم‌ حقوق‌ مولود تفاوت‌ دو بينش81. علم‌ حقوق‌ مولود تفاوت‌ دو بينش، 3 همان‌طور كه‌ گفتيم، اگر دايرة‌ حقوق‌ را محدودتر از دايرة‌ تكليف‌ بدانيم، معلوم‌ مي‌شود كه‌ چرا علم‌ حقوق‌ را به‌ اين‌ نام‌ خوانده‌اند؛ درعلم‌ حقوق‌ بحث‌ از طهارات‌ و نجاسات‌ و عبادات‌ مطرح‌ نيست. و اگر دايرة‌ حق‌ و تكليف‌ را مساوي‌ بشماريم، باز هم‌ بايد توجه‌ كنيم‌ كه‌ فقه‌ از مطلق‌ تكاليفي‌ كه‌ در مقابل‌ مطلق‌ حق‌ است‌ بحث‌ مي‌كند و حقوق‌ از برخي‌ از تكاليفي‌ كه‌ در برابر برخي‌ از حقوق‌ است، سخن‌ مي‌گويد.

بر خلاف‌ ادعاي‌ مقاله‌ سكولاريزم، اصلاً‌ علم‌ حقوق‌ و علم‌ فقه‌ ناشي‌ از تفاوت‌ دو بينش‌ نيست. ادعا اين‌ است‌ كه‌ نويسندگان‌ و متفكران‌ فقه‌ گرايش‌ غير سكولاريستي‌ و نويسندگان‌ و متفكران‌ حقوق، گرايش‌ سكولاريستي‌ دارند: يكي‌ ضد سكولار و ديگري‌ حامي‌ سكولار است. راستي‌ آيا مطلب‌ چنين‌ است؟ اصولاً‌ در جامعة‌ اسلامي‌ - علي‌ الخصوص‌ جامعة‌اسلامي‌ ما - فقيه، حقوقدان‌ و حقوقدان، فقيه‌ است، با اين‌ تفاوت‌ كه‌ حقوقدان‌ ما احياناً‌ فقيه‌ متجزي‌ و فقيه، حقوقدان‌ مطلق‌ است، چرا كه‌ فقيه‌ در دايره‌اي‌ وسيع‌تر اجتهاد مي‌كند و حقوقدان‌ در دايره‌اي‌ محدودتر. تا قبل‌ از پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ حقوق‌ مدني‌ كشور ما جز در چند مسأله‌ يكپارچه‌ فقه‌ بود. ولي‌ در حقوق‌ جزا ميان‌ فقه‌ و حقوق‌ فاصله‌ بسيار بود. با پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ هم‌ حقوق‌ مدني‌ به‌ طور خالص‌ اسلامي‌ شد و هم‌ حقوق‌ جزا. حال‌ جاي‌ اين‌ سؤ‌ال‌ است‌ كه‌ آيا نمي‌شود علم‌ حقوق‌ را هم‌ علم‌ تكليف‌ بناميم؟ در علم‌ حقوق‌ آن‌ اندازه‌ كه‌ از تكاليف‌ بحث‌ مي‌شود از حقوق‌ بحث‌ نمي‌شود، بخصوص‌ در حقوق‌ جزا كه‌ همة‌ بحث‌ دربارة‌ انواع‌ و انحأ مجازاتهاست‌ و مجازات‌ تابع‌ تكليف‌ است. گرچه‌ از نظر ما تكليف‌ هم‌ تابع‌ حق‌ است. آيا در حقوق‌ مدني‌ بيشترين‌ بحث‌ دربارة‌ الزامات‌ و وظيفة‌ها و تكاليف‌ نيست؟ آيا در انواع‌ عقود و ايقاعات، همه‌ و همه، بحث‌ دربارة‌ مسؤ‌وليتها نيست؟ آيا حقوقدانهاي‌ ما را متهم‌ به‌ بينش‌ سكولاريستي‌ كردن‌ و فقهاي‌ ما را متهم‌ به‌ بينشهاي‌ سنتي‌ و غيرمترقيانه‌ كردن، جرم‌ و گناه‌ نيست؟ مگر اينكه‌ گفته‌ شود گفتگو از جرم‌ و گناه‌ هم‌ ضد سكولاريزم‌ است. ‌ ‌9. توصيه‌ به‌ ترك‌ مناقشه‌ لفظي91. توصيه‌ به‌ ترك‌ مناقشه‌ لفظي، 3 ما هم‌ مي‌گوييم‌ نبايد مناقشة‌ لفظي‌ كرد. فقيه‌ و حقوقدان‌ هر دو ملتزمند به‌ اينكه‌ در همه‌ يا بعض‌ موارد، مبنا حق‌ محوري‌ است‌ نه‌ تكليف‌ محوري. اگر علمي‌ را علم‌ فقه‌ و علم‌ ديگري‌ را به‌ دليل‌ قلمرو محدودتري‌ كه‌ دارد، علم‌ حقوق‌ بنامند، هيچ‌ لطمه‌اي‌ بر مبنا وارد نمي‌شود. وقتي‌ مي‌گويند حقوق‌ اسلامي، مقصود تكاليف‌ اسلامي‌ نيست؛ مقصود همان‌ چيزي‌ است‌ كه‌ محور و مبنا و اصل‌ است، يعني‌ همان‌ كه‌ منشأ تكاليف‌ است. و اگر بگوييم‌ علم‌ فقه، يعني‌ همانكه‌ از مبناي‌ تكليف، يعني‌ حق، و از خود تكليف‌ و اقسام‌ آن‌ سخن‌ مي‌گويد. چرا مقصود از حقوق‌ اسلامي‌ تكاليف‌ اسلامي‌ است؟ مگر اسلام‌ و علماي‌ اسلام‌ از حقوق‌ گريزانند؟ اگر حق‌ نباشد، تكليف‌ چه‌ صيغه‌اي‌ است؟

انصاف‌ اين‌ است‌ كه‌ بدون‌ درگير شدن‌ در مناقشة‌ لفظي، فقه‌ و حقوق‌ ما از يك‌ بينش‌ برخاسته‌ است. فقيه‌ در دايره‌اي‌ وسيع‌تر و حقوقدان‌ در دايره‌اي‌ محدودتر، از حق‌ و تكليف‌ سخن‌ مي‌گويند. هيچ‌ي گرفتار تكليف‌ محوري‌ نيستند، بلكه‌ هر دو بر مبناي‌ حق‌محوري‌ تكاليف‌ و وظائف‌ مكلفين‌ را تعيين‌ مي‌كنند. ‌ ‌10. تفاوت‌ علم‌ حقوق‌ و علم‌ فقه‌ در بيان‌ حق‌ و تكليف101. تفاوت‌ علم‌ حقوق‌ و علم‌ فقه‌ در بيان‌ حق‌ و تكليف، 3 مي‌گويند در علم‌ حقوق‌ همة‌ تكاليف‌ معلوم‌ مي‌شود و در علم‌ فقه‌ برخي‌ از حقوق. اين‌ ادعا به‌ دور از انصاف‌ است. اگر همه‌ جا در مقابل‌ هر تكليفي‌ حقي‌ باشد، هر كجا تكليفي‌ روشن‌ شود در مقابل‌ آن، حقي‌ و هر كجا حقي‌ معلوم‌ شود در مقابل‌ آن‌ تكليفي‌ به‌ دست‌ مي‌آيد و اگر مبنا اين‌ است‌ كه‌ در مقابل‌ هر تكليفي‌ حقي‌ نيست، البته‌ نبايد انتظار داشت‌ كه‌ علم‌ فقه‌ در ضمن‌ بيان‌ حقوق، بيانگر همة‌ تكاليف‌ باشد؛ ولي‌ در ضمن‌ بيان‌ تكاليف، بيانگر همة‌ حقوق‌ خواهد بود، چرا كه‌ بر اين‌ مبنا تكليف‌ اعم‌ از حق‌ است.

بر مبناي‌ اعميت‌ تكاليف، اگر اشكالي‌ باشد متوجه‌ علم‌ حقوق‌ است‌ كه‌ نمي‌تواند بيانگر همة‌ تكاليف‌ باشد. حتي‌ بنا بر تساوي‌ حق‌ و تكليف، باز هم‌ علم‌ حقوق‌ بيانگر همة‌ تكاليف‌ نيست، چرا كه‌ بيانگر همة‌ حقوق‌ نيست. ولي‌ علم‌ فقه‌ هم‌ بيانگر همة‌ تكاليف‌ و هم‌ بيانگر همة‌ حقوق‌ است.

‌ ‌ ‌ ‌پي‌نوشتها

.1سورة‌ القيامه‌ آية‌ 6. .2 مجله‌ كيان‌ شمارة‌ 26. .3 مفاهيم‌ بر سه‌ قسمند: نفسي، مانند حيات، ذات‌ اضافه، مانند قدرت‌ و اضافي‌ محض‌ مانند فوقيت‌ و تحتيت. .4 رجوع‌ شود به‌ كتاب‌ درآمدي‌ بر اقتصاد اسلامي، صفحة‌ 84 به‌ بعد، و نيز كتاب‌ دائرة‌المعارف‌ حقوقي‌ تأليف‌ دكتر جعفري‌ لنگرودي، صفحة‌ 138 به‌ بعد، ذيل‌ واژة‌ حق. .5 نهج‌ البلاغه، صبحي‌ الصالح، حكمت‌ 399. .6 قرآن‌ يكجا خودش‌ را هدايت‌ براي‌ متقين‌ (البقره‌ 2) و جاي‌ ديگر خود را هدايت‌ و بشارت‌ براي‌ مؤ‌منين‌ (النمل‌ 3) و جاي‌ ديگر خود را هدايت‌ و رحمت‌ براي‌ محسنين‌ معرفي‌ كرده‌ است. متقين‌ و مؤ‌منين‌ و محسنين‌ سه‌ گروه‌ نيستند بلكه‌ هر سه‌ يك‌ گروهند با سه‌ علامت‌ تقوي‌ و ايمان‌ و احسان. ايمان‌ مبنا و اساسي‌ است‌ كه‌ جنبة‌ سلبي‌ آن‌ پرهيز از گناه‌ و جنبة‌ ايجابي‌ آن، احسان‌ و نيكوكاري‌ است. .7 نهج‌ البلاغه، دكتر صبحي‌ الصالح، خطبه‌ 136. حضرت‌ در اين‌ خطبه‌ از مردم‌ مي‌خواهد كه‌ كمكش‌ كنند و سوگند ياد مي‌كند كه‌ بر بيني‌ ظالم‌ دهنه‌ مي‌زند و او را - اگر چه‌ كراهت‌ داشته‌ باشد - به‌ چشمه‌ سار حق‌ مي‌برد. .8 من‌ اين‌ جمله‌ را عمداً‌ به‌ كار مي‌برم‌ چرا كه‌ پيامبر اكرم(ص) دربارة‌ علي‌ فرمود: «علي‌ مع‌ الحق‌ و الحق‌ مع‌ علي‌ يدور حيثما دار - علي‌ با حق‌ و حق‌ با علي‌ است‌ و علي‌ آنگونه‌ مي‌چرخد كه‌ حق‌ مي‌چرخد.» طبق‌ اين‌ بيان، حق‌ محور است‌ و علي‌ همواره‌ گرد اين‌ محور مي‌چرخد. به‌ نظر ما حق‌ محور تكليف‌ است‌ و تكليف‌ گرد اين‌ محور مي‌چرخد.


‌کتاب نقد

احمد بهشتي‌